سیزده به در...
از روزی که برگشتیم شیراز به مدت سه روز بارونی بود .واسه سیزده به در قرار بود همه ی فامیل بریم خفر .یکی از فامیل ها اتوبوسشو اورده بود که همه بایه ماشین بریم.همون روز بارون شدیدی میومد.طاها هم یه کم اب به اب شده بود و هم اسهال و گاهی استفراغ داشت . هر چی فکر کردم با بچه ی مریض خوش نمیگذه راه دور بریم .من از این سفر انصراف دادم .بنده خدا مامان جونیا و دایی مهدی که تازه از قوم رسیده بود بخاطر ما نرفتن . یه باغ تو صدرا بود که مال دوست پسر عمم بود . بنابر این قرار شد به اتفاق عمه ناهید و بچه هاش .ما و مامان جونیا.داییمهدی و خانواده ی خانمش بریم باغ. اما مگر این بارون بند میومد .به هر بدبختی بود شال و کلاه کردیم و ساعت 12 رفتیم اونجا.بیرون که ...
نویسنده :
مامی حدیثه
13:35