شیرین تر از عسل...
طاهای شیرن تر از عسلم...نمیدونم چطوری من میتونم احساساتم رو واست بگم ...گرچه عشق مادر به بچه هاش گفتن نداره ولی من شما ها رو یه جور دیگه دوست دارم ...با نگاه کردن به شما جون میگیرم ...با خنده هاتون از ته دل میخندم جوری که هیچ وقت این خنده ها رو تجربه نکرده بودم...شیرین زبونیات که نگو و نپرس ...یه وقتایی یه چیزایی میگی که ادم باور نمیکنه از زبون تو شنیده... مدتیه جملات کوتاه میگی .اولین جمله ای که گفتی یه روز صبح بود از خواب بیدار شدی و گفتی مسود نیست؟..یعنی بابایی نیست؟اونقدر بوست کردم که یهو گقتی نکن... هر چی بهت میگیم تکرار میکنی ولی به زبون شیرین خودت... جمله ای که خیلی مبگی اینه:پاسا بدو بیا...دوست داری همش باهات بازی کنه....
نویسنده :
مامی حدیثه
12:57