عکس های شب اشنایی مامان و بابا...
تو رو خدا مامان رو ببخشید عکس ها رو با تاخیر میزارم....
این عکس های شبیه که تو چند پست قبل واستون نوشتم شب اشنایی من و بابا .بابایی زحمت کشید و ما رو شام دعوت کرد الاچیق خان سرا .خیلی خوش گذشت ولی اونجا اب داشت و ما مجبور بودیمقند عسلا رو به زور رو تخت بشونیم.هر جا اب میبینن از خود بیخود میشن...
من همیشه مجبورم قبل از حرکت به جایی از قند عسلام عکس بگیرم .چون بعدش خیلی سخته
ممنون بابایی ...به ما خیلی خوش گذشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی