قند عسل های مامان و بابا

عیدونه...

1393/1/3 16:23
نویسنده : مامی حدیثه
231 بازدید
اشتراک گذاری

همون طور که قبلا هم گفتم امسال اولین سالیه که ماعید رو شیراز زندگی میکنیم.اینجا فامیل ها خیلی به هم وابسته هستن و خیلی هم به رسم و رسوم احترام میذارن.

مثلا امسال پدر بزرگ من و عمو ی مامان عمو اکبری سال اولی بود که فوت کرده بودن.به احترام اونا باید کل فامیل روز اول  نوروز رو برن پیش خانوادش .ما هم روز اول رو رفتیم خونه عمو اکبری و عمه ی مامانی.روز دوم هم همه قرار بود بیان پیش اقا جون .از اونجایی که خونه ی اقا جون نزدیک خونه ی ما هست و امسال اولین سالیه که ما شیراز هستیم همه خونه ی ما هم اومدن .

راستش یه کم هول شده بودم چون اولین باری بود که مهمونای  عیدونه خونمون میومدن.حدود یه 60 نفری بودن .البته بجز فامیل های پدریم . اینا مربوط به خانواده ی مادریم میشه .

ولی خدا رو شکر همه چیز به خوبی گذشت .از اول مهمونی تا اخر طاها از بغل بابایی پایین نیومد و خداییش خیلی اروم بود .فقط وقتی چند تا از فامیل ها که نی نی داشتن اومدن خونمون و رفتن تو اتاق طاها و با اسباب بازی هاش مشغول شدن ما دیدیم طاها غر غر میکنه .انگار از چیزی رنج میبره .فکر کردم شاید گرسنه یا تشنست دیدم نه گفتم شاید نانا میخوات دیدم نه...تا موقعی که اونا خونمون بودن همین طوری غر میزد . وقتی که رفتن طاها اروم اروم شد . رفته بود تو اتاقش و اسباب بازی هاشو نگاه میکرد.تازه فهمیدیم اقا پسرمون دوست نداره کسی به وسایلش دست بزنه که البته بنده به شدت با این قضیه مخالفم.و دوست دارم بچه هام دست و دل باز باشن.

امروز هم روز خونه ی چند تا فامیل دیگست که ما هم باید واسه عید دیدنی بریم خونشون و تا اخر ایام عید هر روز روز خونه ی چند تا از فامیل خواهد بود. که این قضیه ما رو بسیار سرگرم خواهد کرد .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

♥مامی ملودی جون ♥
3 فروردین 93 23:58
ای که همیشه از عید دیدنی متنفر بودم پسرمون خیلی هم دست و دلبازه به ملودی که تا حالا همه چیزش و داده
مامی حدیثه
پاسخ
ملودی با بقیه فرق داره