قند عسل های مامان و بابا

حال و هوای ما...

1392/11/15 14:45
نویسنده : مامی حدیثه
211 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام .به همه ی دوستای عزیزمون که تو این مدت احوال جوی ما بودن.و یه سلام مادرانه گرم و عاشقانه به گل پسرای خودم.

تو این مدت که نشدچیزی بنویسم به دلایلی گرفتار بودم .اول مریضی قتد عسلا بود که دو هفته ی تموم هر دوتاشون مریض بودن  وباید به هر دوتاشون رسیدگی میکردم.مخصوصا طاها که بک هفته ی تموم هیچِی نمیتوتست بخوره و خیلی بیقرار بود و از بغلم هم پایین نمیومد.به لطف خدا و دعای بقیه حالشون خوب شد.

بعد هم که مامانی مشغول به کار شد و حسابی گرفتار.

ولی قول میدم همه ی اتفاق هایی که تو این مدت افتاده رو بنویسم ماچ

 

 

 

 

دو هفته پیش شیراز برف سنگینی اومد که خیلی حال داد .اینم عکساش...

 

 

 

 

 

 

 

 جلوی خونه ی ما خاکیه و تپه تپست .وقتی برف امد و نشست روی یکی از تپه ها که نسبتا بلند هم بود یه سر سر ه ی برفی باحال درست شد.

من و پارسا از خودمون ابتکار به خرج دادیم و یا سینی استیل از اون بالا سر میخوردیم و میومدیم پایین.

 

وااااااااااااااااااااااااای که چه حالی میدادابله

تو این عکس پارسا داره میاد پایین.از این ابتکار ما همه ی همسایه ها استقبال کردن و رفتن از خونه هاشون سینی اوردننیشخند

 

 

 

 

 

 

حالا نوبتی هم باشه نوبت طاها گلیه البته با هم اومدیم پایین

 

 

 

 

 

 

یووووووووو هووووووووووو ما داریم میایم پاییییییییییییییییییییییین

 

 

 

 

 

 

 

 

البته روی دیگری هم داشت این برف بازی .

عصر همون روز که کلی بازی کردیم پارسا دوباره هوس کرد بره بیرون . وقتی داشته از بالا میومده پایین میخوره به چند تا زن که اون پایین کله پا شده بودن.

واین هم پارسا با لب و دماغ پف کرده.خدارو شکر به خیر گذشت.

 

 

 

 

 

 

 

و این هم پدر زحمتکش که اخر شب مجبور شد برف روب برداره و حیاطو تمیز کنه تا بتونه ماشینو بیاره تو

 

خسته نباشی باباجونماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

♥ مامی ملودی جون ♥
15 بهمن 92 17:07
پس حسابی خوش گذشته . وای حیاط و خونتون و که میبینم تن و بدنم میلرزهههههههههه
مامی حدیثه
پاسخ
جای شما خالی.واقعا وحشتناک بود
مامان پرهام
16 بهمن 92 1:41
به به خانومی حسابی خوش گذروندینا ایشااله همیشه به خوشی ایشااله اقاپارساهم زودتر خوب بشه خدارو شکر که به خیر گذشت دست بابای زحمت کش هم درد نکنه
مامی حدیثه
پاسخ
سلام گلم ممنون از نگاه خوشکلت .بازم ممنون .پرهام جون رو ببوس
♥ مامی ملودی جون ♥
18 بهمن 92 0:04
من منظورم این بود که خاطرات مریضی ملودی یادم میاد
هنگامه
18 بهمن 92 15:26
این روزا همه برف دارن و ما سوز
مامی حدیثه
پاسخ
الهی قربونت برم .اینجوری نگو دلم اب شد