حال و هوای این روزا و دلتنگی مامان...
عزیزدل مامان اقا پارسا سلام .امیدوارم هر وقت این پست رو میخونی سالم و شاد باشی.
این چند روز که نشد بیام خیلی گرفتار بودم.همون طوری که گفتم امتحاناتت پ شروع شده و قرار بود تا چهارشنبه تموم شه ولی برنامه تغییر کرد و تا دو روز دیگه امتحانات ادامه داره.
بساطی شده این امتحانات نمیدونم چرا یهو اینجوری شد.
سال گذشته که کلاس دوم بودی چون طاها تازه بدنیا اومده بود و سرم خیلی شلوغ بود تصمیم گرفتم تو درسا مستقلت کنم .یعنی خودت بنویسی خودت بخونی و من فقط نظارت کنم .همین کارو کردم و خیلی خوب نتیجه گرفنم.مشق هاتو خودت مینوشتی و درس هاتم خودت میخوندی و هر وقت ازت میرسیدم همشو جواب میدادی . امسال هم مثل پارسال تکالیف و درس هاتو خودت انجام میدادی و خیلی راضی بودم.نمیدونم یهو چت شده از بعد عید معلمتون همش امتحان میگرفت و من میدیدم چند تایی غلط داری ولی فکر میکرده بخاطر تعطیلات عیده و ازت میخواستم بری و بخونی .
با شروع امتحانات میدیدم درس نمیخونی .وقتی هم میگم پارسا پاشو پای درسات میگی نچ...صبر بده...الان میخونم...بعد هم با بی حوصلگی میری تو اتاقت...
بعد اخر شب که ازت درس میپرسم هیچی بلد نیستی..اون وقته که جیغ من بلند میشه و اونقدر عصبی میشم که تا پای سکته پیش میرم...
اونقدر تو این روزها عصبی شدم و حرص خوردم که مریضیم شدت گرفت.
هم خودتو داری اذیت میکنی هم منو.من وقتی عصبانی میشم دست خودم نیست حتی کتک هم میزنم و این قضیه وقتی اروم هم میشم باعث عذاب وجدان میشه واسم.
با معلمت صبحت کردم و قرار شده هر امتحانی رو که غلط داشتی دوباره ازت بگیره.
خدا اخر و عاقبتمونو به خیر کنه.همه بهم میگن اینقدر حرص نخور بچست بزرگ میشه یادش هم نمی افته که تو چقدر بخاطرش نگران بودی ولی من نمیتونم رهات کنم چون بچمی ...پاره ی تنمی...دلم قبول نمیکنه بیخیالت باشم.
فقط امیدوارم موفق بشی عزیزم.فقط اینو بدون من به اندازه همه ی دنیا دوست دارم و هر لحظه خوشحالیتو و موفقیتتو با دنیا عوض نمیکنم.موفق باشی عزیز دلم