قند عسل های مامان و بابا

طاها ی بلا...

1393/1/21 11:08
نویسنده : مامی حدیثه
311 بازدید
اشتراک گذاری

الهی مامان قربونت بره عروسکم.یه مدتیه خیلی بیقراری.همش میخوای بغل باشی و خیلی غر غر میکنی.از صبح ساعت 11 که بیدار میشی شروع میکنی به گریه .نمیدونم دقیقا چته بعضی وقتا هم میزنی زیر گریه و تحت هیچ شرایطی نمیذاری نزدیکت بیایم.من که فکر میکنم میخوای دندون در بیاری.اما عیبی نداره مامان با خونسردی تموم با دلت راه میام .اخه تو عزیز دلمی مامانقلب

شب ها هم اصلا خوابت نمیاد و برعکس حسابی سر حالی .مثلا دیشب ساعت 1 شب بازیت گرفته بود .اونقدر قشنگ بازی میکردی که ازت فیلم گرفتم تا وقتی بزرگ شدی ببینی.

چند تا عکس هم گرفتم که واست میذارم...

 

 

 

 

 

 

 

 

totalgifs.com barrinhas gif gif barra_coracoes.gif
totalgifs.com barrinhas gif gif barrinhapatinhas.gif

 

 

 

 

 

 

 

totalgifs.com barrinhas gif gif barra_coracoes.gif
totalgifs.com barrinhas gif gif barrinhapatinhas.gif

 

 

 

 

داری کتاب میخونی ولی به زبون خودتسوال

 

 

 

 

 

 

قربون خنده ی نصف شبت جوجو...

 

 

 

 

 

totalgifs.com barrinhas gif gif barra_coracoes.gif
totalgifs.com barrinhas gif gif barrinhapatinhas.gif

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

♥مامی ملودی جون ♥
20 فروردین 93 23:50
امان از بازی های شبونه . حدیث کاش اتاقش و جدا میکردی طفلی پارسا گناه داره صبح مدرسه میره گناه داره .
مامی حدیثه
پاسخ
خیلی وقته جداشون کردمپدر پارسا رو در اورده بود .به همه چیزاش دست میزد و پارسا هم ناراحت میشد .منم اتاقشو جدا کردم که کاری به پارسا نداشته باشه
♥مامی ملودی جون ♥
20 فروردین 93 23:51
کپی مسعود شده عکسایی که میخنده بلا نبرده پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش نخوانش پسر
مامی حدیثه
پاسخ
اره خیلی شبیه باباشه.الگو برداریمون خیلی دقیق بوده