طاها ی بلا...
الهی مامان قربونت بره عروسکم.یه مدتیه خیلی بیقراری.همش میخوای بغل باشی و خیلی غر غر میکنی.از صبح ساعت 11 که بیدار میشی شروع میکنی به گریه .نمیدونم دقیقا چته بعضی وقتا هم میزنی زیر گریه و تحت هیچ شرایطی نمیذاری نزدیکت بیایم.من که فکر میکنم میخوای دندون در بیاری.اما عیبی نداره مامان با خونسردی تموم با دلت راه میام .اخه تو عزیز دلمی مامان
شب ها هم اصلا خوابت نمیاد و برعکس حسابی سر حالی .مثلا دیشب ساعت 1 شب بازیت گرفته بود .اونقدر قشنگ بازی میکردی که ازت فیلم گرفتم تا وقتی بزرگ شدی ببینی.
چند تا عکس هم گرفتم که واست میذارم...
داری کتاب میخونی ولی به زبون خودت
قربون خنده ی نصف شبت جوجو...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی