سفر سه نفره...
خوشکلای مامان شنبه یه کار اداری برای بابایی پیش اومد و مجبور شدیم بریم بوشهر اما سه نفری .من و بابا و طاها .روز یکشنبه پارسا فاینال زبان داشت و اگه نمیرفت کل ترمش هدر میرفت واسه همین گذاشتیمش خونه ی اقا جونی و ما راهی شدیم .
اول رفتیم خونه ی مامان بزرگ.شب هم رفتیم پیش عمه سمیراو دایی بابایی.خیلی خوش گذشت.11 فروردین عروسی دختر دایی بابایی هست .همش درباره ی عروسی و اینکه چی بپوشیم و چی کار کنیم حرف زدیم.
فردا صبحش هم رفتیم بوشهر خونه ی خاله نسیم.خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به بچه ها .ملودی خانوم که همش ذوق میکرد و طاها گلی هم با اسباب بازی های ملودی مشغول بود .قربونش برم ملودی جونم خیلی دخمر نازیه .بر خلاف بقیه ی بچه ها وقتی طاها به اسباب بازی هاش دست میزد اصلا گریه نمیکرد.و خیلی خانوم بود .ایشالا خدا زیر سایه ی پدر و مادرش حفظش کنه
عصر هم 4 تایی رفتیم دد دودو.و کلی از هوای خوب استفاده کردیم.شب هم خونه ی عمه سمیه رفتیم و اونجا هم بهمون خوش کذشت .اخر شب هم برگشتیم خونه ی خاله نسیم و تا ساعت 2 شب گفتیم و خندیدیم...کلی هم بازی کردیم...(نسیمی خداییش حالشونو گرفتیما).
از اونجایی که عمر سفر کوتاهه و هر مهمونی یه روز باید بره ماهم فردا ظهر ش بعد از ناهار حرکت کردیم و برگشتیم.
ایشالا بتونیم جبران کنیم
طاها و کنار دریا....
الهی فدات بشم مو طلای من.خوشش اومده بود دور باغچه ها راه بره
طاها رفت رو تاب نشست تا بازی کنه که یه دفعه یه دخمر مو بلند خوشکل دید....
سلام خانوم خوشکله میشه منو تاب بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اره با کمال میل.....
و اینجوریه شروع بازی کردن بچه های این دوره زمونه