قند عسل های مامان و بابا

پسرک من می ترسه...

1392/3/1 0:52
نویسنده : مامی حدیثه
258 بازدید
اشتراک گذاری

الهی درد و بلات به جون مامان چرا اینقدر تو ترسویی؟

اخه مامان و بابا به این شجاعی  تو چرا از همه چی می ترسی .مثلا اگه تو بغل کسی باشی و اون عطسه کنه تو از وحشت  گریه میکنی . اگه من با صدای بلند با پارسا حرف بزنم یا دعواش بکنم دیگه واویلا...

امروز از خاله نسیمی هم ترسیدی بنده خدا داشت باهات حرف می زد  یهویی زدی زیر گریه تا چند دقیقه بعد از گریه هات نفست تک تک میشه و دلت هی میلرزه.

امشب هم داداش پارسا داشت استخر توپ کوچیکیاشو در میاورد من گفتم تو هم ببره توش تا بازی کنی که دیدیم :

 

 

 

 

 

اخه قربونت برم توپ که ترس نداره♥

 

 

 

 

ببین داداشی رو چه  خوشحاله یاد کوچیکیاش افتادهخنده

 

 

 

                                                                     

http://zibasazi02.persiangig.com/www.Pichak.net75.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

آيسان مامان ماهان
1 خرداد 92 8:21
سلام مامان قند عسلاصبحتون عالي عزيزم،اي جونـــــــــم فدات شم منم معمولا عصرها نيستم، دشمناتون همه با هم شرمنده بشن پس شمام بـــــــعله،منظورم شاغل بودنتونه..ميگم همه ما خانوماي وبلاگي ماشالله برا خودمون آقاييما خداييش ،خوشبحال شوهرياااااااا..راستي عزيزم اين گزينه 3 رو برا همين گذاشتم كه بعضي از آقايون دورزاريشون بيفته..بعدشم بلا از اين شيطنت شما هر چي بگي برمياد چه برسه به تنبيه و احيانا آموزش شوهري..ضمنا پيشاپي دست گلتون درد نكنه كه تو فكر جوراب از نوع ماااااااااااااااااااركداار برا شوشويي هستين




سلام گلم .دست رو دلم نذار که خیلی خونه جوراب که نخریدم هیچ 45 هزار تومن واسه روز اقا پیاده شدم...


دست رو دلم نذار واسه روز مرد 45 هزار تومن پیاده شدم
آيسان مامان ماهان
1 خرداد 92 8:23
آخخخخخخخخخخخخخخخخخي فدات شم طاها جونم برا چي گريه ميكني عزيزم...ماماني و داداش پارسا ميخوان خوشحالت كنن...ناااااااااااااااااازي


مرسی خاله جون یه کمی لوسم ولی قول می دم درست بشم
♥مامي ملودي جون ♥
1 خرداد 92 10:09
الهي . خيلي ناز ميترسه . تا قبلش داشت برام ميخنديد فينگيل خان اما يهو نميدونم چي شد ترسيد . بچه رو چك ببين يه جاييش و گاز نگرفته باشم شوخي كردما جدي نگيره تو رو قران


نه نسیمی مطمئنم کاریش نکردی
مامان فاطمه
1 خرداد 92 13:56
ای وای خاله چرا می ترسی؟
خاله نسیم چکارت کرده که ترسیدی حتما" چش غره رفته برات



نه والله بنده خدا داشت باهاش حرف میزد .تازه با کلی قربون صدقه .بچه ی من اداش زیاده
مامان ماهان
7 خرداد 92 7:59
سلام گلم..ممنونم از حضور گرمت و تشكر از محبتتون عزيز دلم...الهي خدا قند و عسلاتون رو حفظشون كنه.