بد قولی مامان...
قند عسلای عزیزم سلام .الهی مامان قربونتون بشه.تو این چند روزه خیلی درگیری فکری واسم پیش اومده نتونستم واستون چیزی بنویسم .ببخشید .مخصوصا تو پارسا جونم این چند روزه حوصله ی خودم هم ندارم امیدوارم از مامان دلگیر نشی .میدونم الان تابستونه و تو دلتو واسه تفریح و گردش صابون زدی ولی قول میدم در اولین فرصت بریم شیراز و کلی واسه خودت حال کنی .راستش رو بخوای منم دلم تنگ شده مخصوصا که قراره اقا جون رو پنج شنبه عمل کنن و من دوست دارم اونجا باشم ولی بخاطر شرایطی که فعلا واسه بابایی پیش اومده و خودت در جریانی فعلا نمیشه هیچ تصمیمی گرفت.
قربون تو هم بشم طاها جوجو .دیروز دو تا دندون بالا رو با هم در اوردی و ما کلی ذوق کردیم.
حدود 1 ماه پیش از شما کلی عکس تو اتلیه گرفتیم البته از طاها جوجو بیشتر .چون بچم اولین بار بود که برده بودیمش اتلیه خیلی خیلی خیلی خوشکل شده پریروز عکس ها رو تحویل گرفتیم امروز هم رفتیم تا سی دی عکسا و کلیپشو بگیریم ولی اتلیه تعطیل بود.سی دی رو که گرفتم حتما عکساشو میذارم.
ولی عوضش رفتیم تو بازار یه دور کوچیکی زدیم و یه خرج ناقابل رو دست بابا جووووووووونی گذاشتیم دو تا کفش راحتی واسه اقا پارسا و اقا طاهای گل
قربون اون خندیدنت جوجوی من