قند عسل های مامان و بابا

زمستانه...

1393/12/19 14:21
نویسنده : مامی حدیثه
648 بازدید
اشتراک گذاری

امسال زمستون هم داره تموم میشه مثل تموم ماهها و روز ها...مثل همه ی سالها...

امسال پر از فراز و نشیب بود .پر از اتفاق های خوب و شیرین ...پر از روزهای کودکی ...پر از مشق و کتاب...پر از خنده و پر از گریه...امسال چند نفر از عزیزانمون رو از دست دادیم و فقط خاطراتشون واسمون موند ...امسال چند کوچولو هم به جمع خانواده و فامیل اضافه شدن که با اومدنشون کلی شادی اوردن..

اینا رو گفتم تا بدونید دنیا خیلی کوچیکه.روزها بدون در نظر گرفتن شادی یا غم تو میگزره و توجهی به تو نداره...ولی تو مواظب گذر زمان باش تا ازش عقب نمونی...

عزیزای دل من ..نمیدونم با این چند تا دکمه کیبورد چطور تموم احساساتم رو از عشق شما بنویسم.تموم زندگیم ...تموم رویاهام...تموم من شدیدمحبت.اونقدر دوستون دارم محبتو هر روز هزاران بار خدا رو بخاطر شما فرشته ها شکر میکنم.

دی ماه شروع امتحانات پارسا بود .طفلی بچم خیلی تلاش کرد البته بنده هم کم حرص نخوردم ولی خدا رو شکر اینبار هم موفق شد و رضایت همه رو بدست اورد و شاگرد اول شد.انشاالله همیشه پیروز و سر بلند باشی پسرکم.بوستشویق

26 دی ماه هم تولد عشق همیشگی ما بودمحبت...میگم ما منظورم من و پارسا و طاها هست.مسعود برای ما بهترینه .بهترین هدیه خدا به ما ..ان شا الله همیشه سالم و تندرست باشی و سایت بالای سر من و قند عسلا باشه عشقم.بغل

راستی چند وقته میخام از کلاس های زبان پارسا بنویسم ولی یادم میرفت  .از 6 سالگی بدون توقف میری کلاس زبان .ان شاالله حدود دو سال دیگه دیپلم میگیری .قربونت برم الان دو ترمه که وارد کلاسای بزرگسtop notch  , شدی.از فروردین هم وارد ترم 3 بزرگسال میشی.قربونت برم تو کلاسات از همه کوچیکتری ووقتی کلاست تعطیل میشه همه مرد های بزرگ و نهایت هفده هجده ساله هستن و تو خیلی بین اونا کوچیک بنظر میای.ایشالا روزی که دیپلمت رو بگیری یه جشن مفصل واست میگیرم.

اما نوبتی هم باشه نوبت نخودی خونست .قربونش برم که الان یه کم کسله و اروم خوابیده بزار همین حالا یه عکس داغ داغ بگیرم...

 

 

 

 

 

الهی قربونت برم تا غذاتو خوردی اومدی تو بغلم خواب رفتی.حتی نتونستم دهنت رو تمیز کنم .تو عکس معلومه .فدات شم مامانیفرشته

 

این روزها خیلی بیقرار شدی وخیلی وابسته تر شدی .تا وقتی بابا خونه نیست چسبیدی به من و از بغلم پایین هم نمیای بخدا شب ها از کمر درد تا صبح ناله میکنم ولی عیبی نداره همه ی سختی ها رو به جونم میخرم فقط تو گریه نکن عروسکم.وقتی هم بابا میاد خونه کلا اویزون اون میشی .و دیگه منو نمیخای ...فدات بشم اون رو گفتم از بغل بابا بیا بغل من تا بابا بره دستشویی .گفتی نه تو بدی تعجبمن اصلا تو رو دوست ندارمدلخور...بابا خوبه .اینو دوست دارم..

خوب معلومه دیگه بعدش من چجوری بودمغمناک

کلی عکس هست که توی چند تا پست واستون میزارم...

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)