قند عسل های مامان و بابا

محرم93 ...

1393/8/19 7:17
نویسنده : مامی حدیثه
452 بازدید
اشتراک گذاری

امسال محرم هم مثل هر سال با کوله باری از اندوه و غم از راه رسید و دل شیعیان باز هم عزادار شد.امسال من علاوه بر اندوه عاشورا دلم خیلی شکسته بود ...این روزها دنیا و ادم ها خیلی زیاد در حال تغییرن و میتونم به جرات بگم دین و ایمان  مردم داره از دستشون میره...این مدتی که میرم سر کار و با ادم های مختلف روبرو میشم میبینم چقدر اعتقاد ها ضعیف شده .ارزش ها جاشون رو با بی ارزش ها عوض کردن .ماه رمضون رو روزه نمیگیرن و هزار علت  میارن مبنی بر اینکه اصلا روزه گرفتن صحیح نیست و حتی بقیه رو که روزه میگیرن محکوم میکنن.نماز نمیخونن و عبادت رو جور دیگه ای توجیح میکنن .عاشورا رو محترم نمیکنن و حرمتشو میشکونن...قران رو یه کتاب قدیمی میدونن که تاریخ انقضاش تموم شده...

و جالب اینکه خودشونو روشنفکر تر از گذشتهانشون میدونن و اعتقاد دارن روش امروزشان درسته...

من خیلی نگرانم انسان ها خیلی زود متاثر عوامل اطرافشون قرار میگیرن ...برنامه های تلوزیونی...مستند ها...حرف دوستان بخصوص حرف کسی که در موقعیت اجتماعی بالایی در جامعه قرار دارد.

فقط کسی میتونه ایمانشو حفظ کنه که یه قدرت بالایی دستشو گرفته باشه .در دنیای امروز ما یه گردبادی هست به نام بی ایمانی که قدرت زیادی داره و به سرعت داره میچرخه و یکی یکی ادم ها رو در خودش فرو میبره و در اخر نابود میکنه هر کس میخات که این گرد باد اونو در خودش فرو نبره باید دستشو بیاره بالا و خداشو صدا بزنه و چنگ بندازه به دامن اهل بیت تا نجات پیدا کنه...

عزیزای دل مامان برای مادر هیچ چیز عزیز تر از بچه هاش تو دنیا نیست ...وقتی بزرگ شدید و در جامعه و میون ادم ها رفتید ایمانتون حفظ کنید نذارید هیچ کس و هیچ چیز ایمانتون رو ضعیف کنه عشق به خدا و قران تنها ارامش دنیاست و اهل بیت تنها مونس انسان .هر وقت در دنیا دلتون شکست یا غصه دار شدید به هیچ کس درد دل نکنید بخدا قسم هیچ کس مثل اهل بیت دلسوز تر و مهربون تر وجود نداره...

شما رو به خدا میسپارم که او بهترین حافظ و نگهدار است .و از اهل بیت کمک میگیرم تا یار و یاورتون باشن

 

یا حسین...یا مولای ما ....امروز هم اومدم در خونت ازت کمک میخام .اقا جان دستمو بگیر محکم محکم ...ولش هم نکن ...من نمیخام تو گرد باد گناه غرق بشم ...اگه تو دستمو نگیری من تنهایی نمیتونم خودمو نجات بدم...

 

 

 

 

امسال دهه ی محرم نتونستیم بریم بوشهر .بابایی دوست داره به روش سنتی خودشون سینه زنی کنه ولی برنامه هامون جور نشد .

یه روز که از خونه ی خاله زری میومدیم خونه یه بنر تبلیغاتی دیدیم که توش نوشته بود هیئت عزادارن بوشهری مقیم شیراز ...بابایی رو میگی شد اینجوریخندونک.اتفاقا خیلی هم دور نبود .و هر شب از ساعت 9 میرفتیم و ساعت 12 میومدیم خونه .بابایی هم رو ابرا بود ...ای لهجه گرفته بود و واقعا رگ بوشهریش اوت کرده بود ...پارسا هم با افتخار در صف سینه زنها رفته بود و کیف میکرد جزئ بوشهری های اونجاست...

 

 

عکسارو تو ادامه ی مطلب ببینیم...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یه چند شبی هم با مامان جون و مامان بزرگم رفتیم خونه ی همسایشون زیارت عاشورا .بیاد عاشوراییان گهواره و خیمه درست کرده بودن.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مراسم سنج و دمام ...

 

 

 

 

 

 

 

 

اینم تازگیا بدش میاد ازش عکس بگیرم...چرا اینا اینجورین؟؟؟؟فکر کنم اگه همین جوری پیش برن مجبورم تو پست های بعد عکس بابا و خودمو بجاای اینا بذارم...والا...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مرواتون همه سال ...........قند عسلای من

پسندها (1)

نظرات (0)