بای بای نانا...
چقدر زود دو سال گذشت انگار همین دیروز بود که خاله زری با کمک پرستار ها سعی میکردن به تو شیر بدن هیچ وقت اون چهره ی کوچولو و نازت رو وقتی برای اولین با شیر میخودی رو فراموش نمیکنم.
گرچه این اواخر وابستگیت به شیرم خیلی زیاد شده بود و شب ها تا صبح خیلی اذیت میشدم ولی لحظاتی رو با هم تو این دوران تجربه کردیم که فقط فقط مال من بود و تو...
بازی دستان کوچیکت و نوازش کردن من وقتی شیر میخودی....خنده های شیرینت وقتی شیر میخوردی و نگات میکردم و قربون صدقت میرفتم و تو خندت میگرفت ولی دلت نمیومد نانا رو ول کنی و همون جور میخندیدی...یا پیدا کردن نانا حتی زمانی که خواب بودی و اتاق تاریک بود ولی بدون اشتباه سریع پیداش میکردی و دیگه ولش نمیکردی...یا وقتی که زبون باز کرده بودی و خودت میگفتی مامان ..نانا.. بده زود باش...
من بهتو عاشقانه شیره ی وجودم رو دادم و تو خالصانه عشق را .
من عشق مادرانه ام رو با دستان کوچک و نگاه های پاکت اموختم .
طاهای عزیزم ...دوران شیرخواریت تموم شده و تو دیگه بهونش هم نمیگیری.البته به این راحتی ها نبود .بخاطر مریضیم دکتر گفته بود باید از شیر بگیریش .ولی اون موقع فقط سیزده ماه داشتی .دلم نیومد وتا بیست ماهگی بهت شیر دادم و تصمیم گرفتم کم کم ازت بگیرم . همون روشی که داداش رو از شیر گرفتم اما اصلا نشد هر کاریت کردم نتونستم از نانا جدات کنم تا روزی که داشتیم میرفتیم مشهد همون روز تو ماشین از امام رضا خواستم تا مهر این نانا رو که بیچاره دیگه شیر هم نداشت از دلت بیرون کنه .از اون روز دیگه روز ها اصلا بهت شیر ندادم و فقط شب ها میخوردی.
از مشهد که برگشتیم دیگه شب ها هم بهت نمیدادم ولی بمیرم مثل دیوونه ها شده بودی سرت رو به دیوار میکوبیدی و خیلی خیلی اذیت شدی اونقدر که یه با ساعت 6 صبح از بس جیغ زدی همسایه رو بیدار کردی و بیچاره اومد در خونه و نگرانت شده بود .هر بار بهونه ی نانا حدود سی دقیقه با جیغ و گریه تموم میشد .خیلی سخت بود ولی الان خدا رو شکر خیلی بهتر شدی و بهونه نمیگیری .
ولی خیلی بلا هستی وقتی میخای بخوابی میگی مامان رو شکمت بخوابم.بعد بلوز منو میزنی بالا و سرتو میزاری رو شکمم وکم کم سرتو به نانا نزدیک میکنی وقتی اخمت میکنم هول میشی و میگی نانا بده ...مو داره..برو دکتر ...یعنی من نمیخوامش...
وقتی از شیر میخواستم بگیرمت روی نانا رو با لوازم ارایشی رنگی کردم و گقتم طاها نانا ی مامان اخی شده بوو شده ...خوب نگاش کردی و گفتی بلو حموم صابون بسولش ..تمیز بشه بخولم
یه بار دیگه هم مو اوردم و با چسب چسبوندم به نانا گفتم طاها نانای مامان مو داره بده اخه خوب نگاش کردی و گفتی مامان مو بکنم نانا بخورم.
حتی فلفل سیاه هم زدم اما با فلفل خوردش بعد گفتم مامان تند شده نخور گفتی مامان شیر داره ...
دیگه خاطره ی خاصی یادم نمیاد واست چند تا عکس میذاره عشق کوچولوی من